گفتگو در  قالب روح و معنای محمدی

در راه ماندگان هم هستند

تقدیم به آن عده از کم طالعان ما که با ذوق زیستن، چرخیده و روح‌شان شگاف شگاف شده است...

فکر می‌کردم هر غنچة برآمده از لطف آفتاب یک گل خواهد شد و همة این گل‌ها با ژاله‌هایی که در برگ‌های‌شان ناز و کرشمه دارند، رهسپار جاودانگی خواهند شد! .. فکر می‌کردم غنچه‌های نشسته بر دامنة کوه‌های ما همیشه زنده خواهند ماند، و خوشه‌هایی که قریه‌ها و روستاهای ما را فرا گرفته‌اند پیوسته زندگی خواهند دمید؛ و سروهای ما نرم نرم تکان خواهند خورد و دوره‌های ما با همهمه روان خواهد بود..! فکر می‌کردم جوانه‌هایی که پس از یک زمستان دور و دراز سر برآورده‌اند، زیر نفس‌های حیات بخش مضطربان بزرگ به جاودانگی خواهند رسید و همیشه پرطراوت خواهند ماند!..

فکر می‌کردم مهتاب و آفتاب‌ در افق من یکی پی دیگری خواهند آمد و آسمان سرزمینم هیچ کسوف و خسوف نخواهد دید!

فکر می‌کردم نسلم که سال‌ها منتظر بهار بودند، در این روزهایی که پاره‌هاي آتش روی برف نشسته است، دیگر سر از نو به خواب مرگ فرو نخواهد رفت و پس از یافتن خضر، بدون نوشیدن آب حیات به عقب بر نخواهند گشت!..

فکر می‌کردم مردم ما که تا کنون هزار بار هیپنوتیز شده‌اند، دیگر وارد عین بازی  نخواهند شد و تسلیم ارادة حُقه‌بازان نخواهند گشت!

فکر می‌کردم هر فرد برانگيختة ما، پس از این جوان و زنده خواهند ماند؛ کمر دردها و سرچرخی‌ها به سمت او نخواهند رفت. از اقلیم و برزن او بوی خوش زنده شدن به مشام خواهد رسید. راه تابوت‌ها به فراموشی سپرده خواهد شد و تخته‌های مرده شویی، يكي پي ديگر خواهند شکست و مجمرهاي بُخُور در حسرت مشک و کافور خواهند ماند!

فکر می‌کردم جماعت این فدائیانی که همچون حواریان به رغم تهدید‌های لحظه به لحظة مرگ، به راه افتاده‌اند، هرگز به آنانی که برای حضرت مسیح u چهار میخ آماده کرده‌اند، نخواهند پیوست. ثروت، شهرت‌، مقام و منصب‌ توان تغییر راه و جهت‌شان را نخواهند داشت. چیزهای پست قادر به راه یافتن در دل‌ها و آلوده ساختن نگاه‌های‌شان نخواهند بود.

فکر می‌کردم این قد‌سیانی که برای تسكين آه مظلوم، بریدن نفس‌های ظالم و خاموش کردن آتش الحاد، با آفریدگار عهد و پیمان بسته‌اند، چه آشکار و چه نهان هرگز؛ ظالم كنار نخواهند آمد، و به خاطر منفعت شخصی و سعادت صوری خود به گذشتة تاريخي شان به دید حقارت نخواهند نگریست و از ميراث فرهنگي جامعة شان نخواهند برید!.

فکر می‌کردم پیوند ما با ریشه‌های روح مان روز به روز مستحکم‌تر خواهد شد، و هیچ یک از افکار والای مان به به دست فراموشي سپرده نخواهد شد؛ رفتار ما هرگز تغییر نخواهد کرد و زندگی ما همچون سرازیر شدن چشمه‌های زلالِ تراويده از قله‌های بلند به دریا، پیوسته به اقیانوس‌های روح ملّی خواهد ریخت و آمادة خود نو‌سازی خواهند شد، و نهر‌ها در راه‌های منتهی به جاویدانگی به هم خواهند پیوست، و فضاي سرشار از علایم سما، آن سوی ابرها نمايان خواهد گشت.

فکر می‌کردم دنيا زندگي، تشویش زندگی و تن پروری از این جامعة وارسته، فرسخ‌ها دور خواهد ماند و هرگز امکان راه یافتن به فضای آنان را نخواهند یافت... آنها تا آخر مثل شیر صاف و مثل آب، زلال و مثل خاک متواضع خواهند ماند. تجّمل، اسراف، دبدبه و احتشام که پیشینیان آنها را بلعیده و هضم کرده است، قادر به داخل شدن در خانه‌های‌شان نخواهد بود و توان فرمانروایی بر آنان را نخواهد داشت.

فکر می‌کردم، انسان ما به دوستی ذاتی که به او دلبسته است اکتفا نموده، به سوی خوشنودی او خواهند دوید و به هوس شیرین نمایان شدن به دیگران نخواهند شد، و با گفتن: «الله بس و باقی هوس» روانة راهش خواهند شد.

 فکر می‌کنند، با تغییر دادن شکل و فکر، به دشمنان ابدی‌شان شیرین معلوم شوند! اما نمی‌فهمند که با این کار‌شان روح خود را به گرو می‌دهند و نور قلب‌شان را خاموش می‌کنند.

فکر می‌کنند، با رنگ سقف‌ها، با تزئين فرش‌ها، با ابریشم روی میزها و با اطلس تخت خواب‌های‌شان به سخن و مفکورة‌شان وزن خواهند داد و به آنانی که در زيست بوم دیگر هستند، همانند جلوه خواهند كرد! اما نمی‌فهمند که با این حال‌شان در برابر بيگانگان مسخره‌تر می‌شوند.

فکر می‌کنند، با بازیگری در رفتار، بی‌رنگی در افکار و بريدن از اصالت‌هاي معنوي در زندگی‌شان در دل دیگران داخل می‌شوند و آنان را به خط فکری خود‌شان می‌کشانند! اما نمی‌فهمند که با این حرکات‌شان، بدون اینکه متوجه باشند به آنان ‌پیوسته‌اند و در فضاي  فکری آنها ذوب می‌شوند و از بین می‌روند.

ما در آستانة بهار دیگری قرار داریم که خاک آبستن ذرع، تخم آبستن جوانه، ماهی آبستن مرجان و مار آبستن زهر است. ببینیم کی‌ها طرفدار بهار و چه كساني طرفدار زمستان خواهند بود. كي‌ها میخ در سنگ خواهند کوبید، و چه کسانی برای شکار مرجان به اعماق زمین فرو خواهند رفت؟

چه کسانی مغرور مال و ملک خواهند شد، مال و ملکی که مثل یک خرمن با یک باد مخالف پراگنده خواهند شد و چه کسانی هم با پشت سر گذاشتن خود و هم با پشت سر گذاشتن دنیا به جاودانگی خواهند رسید؟ چه کسانی در برابر دگرگون سازي دنیا همچون شمع ذوب خواهند شد و چه کسانی گردش این دوّار و غداّر را تغییر خواهند داد؟

یا الله، روز از نو، روزگار از او!..

Pin It
  • Created on .
Copyright © 1403 صفحه انترنیتی فتح الله گولن. کلیه حقوق وب سایت محفوظ می باشد.
fgulen.com وب سایت رسمی فتح الله گولن است