جهاد، سدي دربرابر سرنگوني و ذلّت و خواري

جهاد، سدي دربرابر سرنگوني و ذلّت و خواري

مومن با اين مبارزۀ مقدس داخلي و خارجي، عزّت مند مي‌شود. و زماني که وظايف محول شده به خود را رها کند و شيفته ي لذائذ زندگي گردد، و همّتش در حيف و ميل شخصي منحصر شود، هيبت و عزّت را از دست داده و ذليل و خوار مي‌شود. رسول گرامي (صلى الله عليه و سلم) مي‌فرمايند:

.... و ترکتم الجهاد سلّط الله عليکم ذلا لا ينزعه حتّى ترجعوا إلي دينکم[1]

«.... و هنگاني که جهاد را ترک کنيد، الله تعالي چنان ذلّتي بر شما مسلّط مي‌نمايد، که تا زماني‌که به دين تان برنگرديد، آن ذلّت را از شما دور نمي گرداند».

بر اين مبنا مي‌توان گفت كه زندگي عزتمندانه صرف با تحمل مشقات و سختي‌ها به نام جهاد امكان پذير است.

و اين يعني زندگي با عزّت مقداري سختي به نام «جهاد» مي‌باشد. و امّت تا زماني‌که در برابر اين سختي ها مقاوت و پايمردي نمايد، مستحق زندگي عزتمندانه مي‌شود. و اگر همه افرد امّت، جهاد را ترک کند و در لذايذ زندگي شخصي اش غرق شود، آن هنگام عذاب عمومي إلهي دامنگيرشان شده و ظالم و مظلوم ، گناه‌کار و بي گناه بدان دچار مي‌شوند، بدين دليل ، امّت بايد به جهاد همچون يک وظيفه مبادرت ورزند تا از نازل شدن عذاب بر سر شان جلو گيري نمايند.

اينجا مي‌خواهم حديث شريفي از سرور دو عالم (صلى الله عليه و سلم) بيان کنم و آن، اين است:

إذَا تَبَايَعتُم بِالعِينَةِ وَ أخَذتُم بِأذناب البَقَرِ وَ رَضِيتُم بِالزَّرعِ وَ تَرکتُم الجهادَ، سَلّطَ اللهُ عليکُم ذُلّاً لَايَنزِعُه حتّي تَرجِعُوا إلي دِينکُم

«هنگامي که بيع «عينه» نموديد و دم هاي گاوها را گرفته و به زراعت و كشاورزي راضي شديد، و جهاد را ترك كرديد، الله تعالي بر شما چنان ذلّتي مسلّط مي‌گرداند كه تا زماني كه به دين تان بر نگرديد، آن را از شما دور نمي‌كند».[2]

<>خريد و فروش «عينه» به دو شكل تفسير شده است:

اوّل: خريدن چيزي از ديگري به صورت قرض، و بعد از آن فروش همان چيز با قيمت كمتر به صاحب اوّل آن به صورت نقد. نتيجه و هدف از اين معامله اين است كه شخص به پول نياز دارد و از آن جايي كه گرفتن پول و پس دادن آن با مقداري بيشتر «ربا» مي‌باشد، متوسّل به بيع «عينه» مي‌شود تا آشكارا ربا نشود. فرض كنيم كسي به 800 دالر نياز دارد. بعد چيزي را به يك هزار دالر از شخصي به صورت قرض مي‌خرد، سپس همان چيز را به مبلغ 800 دالر نقد به صاحب اوّل آن مي‌فروشد. اين كار ظاهراً خريد و فروش است، امّا هيچ فرقي با ربا ندارد، جايز نمي‌باشد.

امّا آنچه اغلب فقها به عنوان تفسير دوم «عينه» پذيرفته‌اند، اين است كه «عينه» عبارت است از اعمال بيع مؤجّل. مثال آن: بدهكار نزد طلبكار مي‌آيد و مي‌گويد: كه نمي‌تواند اين ماه، قرض را پرداخت نمايد، و فقط به خاطر دير پرداخت، به قرض اضافه مي‌گردد. رسول اكرم (صلى الله عليه و سلم) در اين حديث شريف ـ با هر دو تفسيرش ـ به استفاده‌ نادرست در امور تجاري، اشاره مي‌كند و مي‌فرمايد: هر گاه چنين استفاده‌ي نا درستي بر شما مسلّط شود، منتظر ذلّت وخواري باشيد.

امّا بخش ديگر از حديث شريف:

و أخذتم أذناب البقر و رضيتم بالزّرع

«و آنگاه كه دم گاوها را بگيريد و به زراعت اكتفا نموديد.»

انتقاد مورد نظر متوجّه زراعت و كشاورزي نيست. زيرا رسول الله (صلى الله عليه و سلم) در حديث ديگري مي‌فرمايند:

إن قامت السّاعةُ و بِيَدِ أحدِكُم فَسِيلَة، فإن استطاع أن لا يقومَ حتّي يغرسها فَلْيَفْعَلْ[3]

«اگر قيامت بر پا شود و در دست يكي از شما نهالي بود، اگر بتواند آن را غرس كند». همچنين خود ايشان مي‌فرمايند:

من أحيا أرضًا مَيتَةً فًهي لَه[4]«هر كس زمين بايري را احيا كند، از او مي‌شود».

به اين معني كه اسلام تحمل زمين‌هاي باير را ندارد. بايد از آن كار گرفته شود و احياء گردد. بنابراين حديث شريف، به اختلال تعادل وتوازن اشاره مي‌كند، زيرا شاهرگ حيات اقتصادي، «توليد» است . بنا بر اين اگر خط توليد فقط منحصر در كشاورزي باشد و به تجارت و صنعت بي توجهي شود، به معني خلل وارد شدن در توليد خواهد بود. و به عين شكل پيشرفت صرف در عرصۀ تجارت و صنايع نيز خلل را به بار مي‌آورد. به اين دليل، مسأله‌ي اصلي اين است كه در هر عرصه مي‌بايد اهتمام شود و بدين‌ترتيب تعادل در توليد، حفظ مي‌شود.

كشاورزي در روستاها مي‌باشد. به همين خاطر اگر انسان‌ها همگي به كشاورزي رو آورند، اين به معني توقّف كلّي پيشرفت شهرها خواهد بود. توقف شهر نشيني به نابودي تجارت و صنعت منجر مي‌شود. عكس قضيه اگر انسانها، همگي كشاورزي را رها كرده و به شهرهاي بزرگ هجوم بياورند، خلل ديگري بوجود مي‌آيد. كه رشد سريع شهرها، عرض وجود كردن مشكلات ناشي از رشد بي متوازن و افزايش ميزان بيكاري چند مثالي از عوارض اين خلل هستند.

اگر پيشرفت متوازن نبوده و بخشي از اقتصادمان وابسته به خارج باشد ضربه وارد كردن دشمنان‌مان هميشه متصور است. طوري كه مؤسسات صنعتي، و كالاهاي تجاري و توليدات كشاورزي، وابسته به خارج شوند ... همه‌اي اينها، عوامل تهديد كننده ي حيات اقتصادي اند. بنابراين، اصل، ايجاد توازن در همه‌ي ميادين مي‌باشد. از آن جايي‌كه در عصر رسول خدا (صلى الله عليه و سلم) مشكلات شهرنشيني رو به رشد وجود نداشت، حديث اشاره به آن خلل اقتصادي نموده كه با انحصار توجه فقط به بخش كشاورزي به وجود مي‌آيد. اما در حال حاضر، مهاجرت فزاينده و سريع به شهرها كه توأم با مشكلات زيادي است نشانۀ از بي‌توازني است. لذا انديشه‌ي باز گشت به روستاها و استقرار و اسكان در آن‌ها، يكي از راه حل‌هايي است كه بايد در نظر گرفته ‌شود و همين چيز از حديث شريف فهميده مي‌شود.

از جانب ديگر، حديث شريف شامل انتقاد بر بازگشت به زندگي صحرايي يا پافشاري بر ماندن به صورت زندگي بدوي بعد از مدنيت است؛ و اين همه، جامعه را دچار ذلّت و خواري مي‌كند.

امّا مطلب سوّمي كه از حديث شريف فهميده مي‌شود « تركتم الجهاد» است . يعني زماني كه در مسائل شخصي تان فرو رفتيد و راحت طلبي نموديد، ذلّت و خواري در انتظار شماست.

يعني زماني‌كه هواي مادّي‌تان تيره و تار گشت، هواي معنوي‌تان نيز مكدر خواهد گشت و ستارگان آسمان روح شما بي فروغ گشته و مهتاب و خورشيد‌تان كسوف و خسوف خواهد كرد..

پس زندگي كردن تان بر روي زمين، مطابق شرعيات فطريه (قوانين طبعيت) جايز نخواهد بود. و تا زماني كه به سوي دين برنگرديد خداوند متعال، اين زبوني را از شما دور نخواهد كرد.

بازگشت به سوي دين را براي چنين افرادي چگونه خواهد بود؟ در حال حاضر حقوق فراواني بر دوش ماست كه از قرن‌ها انباشته شده‌اند. و ما در اين عصر، هنوز به اداي حقوق خودمان نپرداخته‌ايم چه برسد به حقوق ديگران. افزون بر آن در عصر كنوني چيزهايي را كه خانوادۀ ما و ملت ما و اين نسل ما از ما انتظار دارند، بجا آورده نتوانسته ايم. بلي، گناهان زيادي بر دوش ضعيف ما انباشته شده است.

مسلمان با ادراك اين عصر زير بار اين گناهان خورد و خمير گشته كه اين مسأله جزئي و معمولي نيست، بلكه خيلي دشوار و سنگين است. زيرا فرياد انحطاط سه عصر ما را در قلب‌هامان جا داده‌ايم تا زماني كه ربع قرن ربع و مشقت نبينيم، اين فرياد آرام شدني نيست. يگانه مسئول افتادن مان در اين وضعيت خودما هستيم. پس راه چارۀ بيرون شدن از حالت نيز در دست خودماست. پس ما بر نفس هاي مان فشار خواهيم آورد و مشعل هاي مان را به دست خودمان خواهيم افروخت و به سمت عنايات خدا روي خواهيم آورد و اين رو آوري را قولاً و عملاً محقق خواهيم ساخت و به مقدار اقدام ما به اين كار؛ دروازه هاي رحمت باز خواهد شد و دست رحمت إلهي ما را از وضعيت درد آوري كه در آن هستيم نجات خواهد داد و به ساحل آرامش و سلامتي خواهد رساند.

الف ـ داد مرداني كه عقبه را در نور ديدند

رسول اكرم (صلى الله عليه و سلم) با يك جماعت، با تمام عالم جهاد مي‌كرد و هر فردي از آن جماعت به خوبي مي‌دانست كه در هر برهۀ از صفحات زندگي، چه كاري بردوش او گذاشته شده است. «اُحُد»، موقعيتي بود كه منظره‌هاي جاويدان از اين بينش تجلّي يافت. همگي مرد و زن، كوچك و بزرگ، پير و جوان با اخلاص تمام و فدا كاري، وظيفه اي را كه بر دوش آنها بود، اداء كردند تا اين‌كه وضعيّت به نفع مسلمانان تبديل شد.

حضرت «أنس» مي‌گويد: دو نفر از يادم نمي‌روند. اول مادرم «امّ سليم»1 و ديگري مادرمان حضرت عايشه‌ي صديقه 1. هر دو به مدينه منوره مي‌شتافتند و براي لشكر آب مي‌آوردند و توسط آن، لشكر را سير آب مي‌كردند. از طرفي هم جراحت‌هاي زخمي‌ها را مي‌بستند.

در اين اثناء پيرزني آمد كه از كار افتاده بود و توان انجام كاري نداشت، در حالي‌كه دست كودكش را گرفته بود، خدمت رسول خدا (صلى الله عليه و سلم) آمد. نه مي‌توانست زخمي ها را پانسمان كند و نه توان انجام كاري ديگر از كارهاي جنگ را داشت. ولي به عنوان يك مسلمان، احساس مسئوليت مي‌كرد. او مي‌خواست به همان اندازه اي كه برايش ميّسر است و به بهترين وجه در «اُحُد» شركت كند.

اين منظره‌ي زيباي طفل و پير زن كه اشتياق خدمت به حق را به تصوير مي‌كشد حق چقدر قابل تأمّل است! جسم كوچكش به خوبي نمي توانست شمشير را حمل كند، بر خلاف روحش كه آسمان ها را لمس مي‌كرد. پير زن به رسول خدا (صلى الله عليه و سلم) گفت: چيزي ندارم كه آن را بدهم و توان انجام كاري را هم ندارم؛ ولي اين پسر من است، او را به شما بخشيدم تا بجنگد و از شما دفاع كند.

رسول خدا (صلى الله عليه و سلم)، به كودك نگاه فرمود؛ در حالي‌كه چشمانش در انتظار جواب رسول الله (صلى الله عليه و سلم)، مي‌درخشيد، گويا بانگاه هاي تيزش مي‌گفت: يا رسول الله! به من اجازه بدهيد كه جانم را فدايتان كنم. لذا كسي كه چنين خواسته‌ي سر چشمه گرفته از صميم قلب را مطالبه مي‌كند، ممكن نبود ردّ شود. لذا رسول خدا (صلى الله عليه و سلم)، خواسته ي اين كودك را پذيرفت و او را به صفوف لشكر مسلمين ملحق كرد. و كودك، با شمشيرش كه از خودش بزرگ تر بود به صفوف دشمن داخل شد و گويا كه فوراً بزرگ شد و به جواني دلاور تبديل گشت.

امّا بار اُحد بسيار سنگين بود. آن را كساني مانند حمزه، ابن جحش و مصعب 4 و.... مي‌توانست بردوشش حمل كند. امّا كودك هم بخشي از اين بار سنگين را به دوش گرفته بود. اما آن جسم نحيف و لاغر، آن بار سنگين را تحمّل نكرد و با ضربات دشمن نقش زمين شد ـ و بعد از اندكي، در راه خويش به سوي خدا، از ملائكه پيشي جست . ـ اين كودك را به آغوش گرفتند و او را خدمت آن حضرت (صلى الله عليه و سلم) بردند . قلبش، همچون قلب پرنده مي‌تپيد و چهره اش با تبسم و شادابي مي‌درخشيد و شادماني از چمانش برق مي‌زد؛ زيرا او خود را در آغوش شهادت خواهد انداخت و باغ‌هاي آتشين «اُحُد» را به سوي دامنه‌هاي بهشت، ترك خواهد كرد. رسول خدا (صلى الله عليه و سلم) در حالي‌كه با نگاه مبارك به چشمان كودك كه از سرور و شادي مي‌درخشيد، مي‌نگريست، فرمود: آيا احساس درد مي‌كني؟ كودك مي‌ترسد كه رسول خدا (صلى الله عليه و سلم) ناراحت شوند، مي‌گفت: نخير يا رسول الله‌! و گويا خورشيد اندوهگين كه نزديك بود در «اُحُد» غروب نمايد، بار ديگر آماده بود از چهره ي كودك طلوع نمايد» .[5]

«امّ عمارة نسيبه» بنت كعب مازني، روز اُحُد جنگيد. سعيد ابن أبي زيد انصاري ذكر مي‌كند كه ام سعد بنت سعد بن ربيع مي‌گفت: خدمت «أمّ عماره» رفتم و گفتم: اي خاله ! قصه ات را برايم باز گو كن. گفت: ابتداي روز ، خارج شدم تا ببينم مردم چه كردند و همراهم مشكيزه اي بود كه آب داشت. به رسول الله (صلى الله عليه و سلم) رسيدم در حالي‌كه ميان ياران شان بودند و پيروزي و بخت از آن مسلمانان بود. وقتي مسلمانان دچار هزيمت شدند من خود را به رسول خدا (صلى الله عليه و سلم) رساندم. بلند شدم و به جنگ پرداختم و با شمشير از ايشان دفاع كردم و با كمان تير اندازي كردم تا اين كه زخمي شدم.

امّ سعد مي‌گويد: بر شانه اش زخمي عميق ديدم كه شكاف داشت، گفتم: چه كسي اين ضربه را به تو زد؟ گفت: «ابن قمئه» خدا او را ذليل كند. وقتي افراد از رسول خدا (صلى الله عليه و سلم) دور شدند، آمد و گفت: محمّد را به من نشان بدهيد، اگر نجات يابد، براي من نجاتي نخواهد بود. من و مصعب بن عمير و تعدادي از افرادي كه با رسول خدا (صلى الله عليه و سلم) استقامت كردند، جلو او را گرفتيم كه او اين ضربه را به من زد و من هم در مقابل، چند ضربه به او زدم ولي دشمن خدا، دو زره پوشيده بود».[6]

در گيري تا شب ادامه يافت . لازم بود تا مدينه منوره از داخل هم حفاظت شود. «صفية» 1 عمه‌ي رسول الله (صلى الله عليه و سلم) در مدينه بود. وقتي خبر زخمي شدن رسول الله (صلى الله عليه و سلم) را شنيد، به «اُحُد» شتافت. مانند امّ عماره 1، خود را در خطر انداخت و بعد از اين كه نيزه اي از زمين برداشت، صفوف دشمن را از هم پاشيد. رسول اكرم (صلى الله عليه و سلم)، اين وضعيّت را تحمّل نكردند و به پسر صفيه فرمودند: «برو به سوي مادرت.... زيرا او زن است» .

اين را از دلسوزي نسبت به او فرمودند؛ زيرا با كفّار مقابله مي‌كرد و آنها را فراري مي‌داد.[7] يعني وقتي جنگ سخت شود، زن نيز براي انجام تكليفش قيام نمايد. آري! مؤمن در برابر فلاكت هاي داخلي و بيروني به جهاد مي‌رود، و حقّ مسؤوليتش را در برابر خانواده، دين، وطن و امّتش اداء مي‌كند. زن و مرد، پسر و جوان بر هر عرصة زندگي بايد مبارزه نمايند و نبايد در سطوح معيني از زندگي منحصر باشد. بلكه در هر ميداني از ميادين زندگي و در همه ي سطوح جامعه باشد؛ زيرا در غير اين صورت، شكست حتمي و ضروري است. پس همان طور كه مؤمن تمام زندگي را در بر مي‌گيرد، جهاد هم معني كاملي است كه تمام زندگي را شامل مي‌شود.

ب . به خاطر زندگي عزتمند....

راه زندگي با عزّت، از شناخت چيزي مي‌گذرد كه سزاوار است در راه آن جان داد. بله! در راه حفظ مقدسات‌مان جان داده بتوانيم ويا خود را آمادۀ مرگ ساخته بتوانيم، لذايذ حيات ابدي را در حالي‌كه هنوز اين زندگي دنيوي را ترك نكرده ايم، خواهيم چشيد، و در آخرت به مظهريت‌هايي نايل خواهيم گشت كه خارج از تصورمان است. رسول اكرم (صلى الله عليه و سلم) عشق و اشتياق ما را با اين سخنانش برمي‌انگيزد و توجه مان را به اين نكته جلب مي‌دارد:

«لو لا أن أشُقَّ علي أُمّتي لأَحْبَبْتُ أن لا اَتخلّف خلفَ سريّة». «لوددتُ أَنِّي أَغزُو في سبيل الله فأُقتَلُ ثمَّ أَغزُو فَأُقتَلُ ثمّ أَغزُو فأًقتَلُ»[8]

«اگر بر امّتم سخت نمي‌شد، دوست داشتم كه از هيچ نبرد كوچكي عقب نمانم».

«دوست دارم كه در راه خدا جهاد نمايم و شهيد شوم، سپس جهاد نمايم و شهيد شوم، سپس بجنگم تا شهيد شوم».

عجب مرتبه‌ي عظيم و شرافت بلند و بالايي! موت در راه خدا و جهاد در راه او، چقدر وظيفه ي مقدّس و بزرگي است كه حتّي سيّد المرسلين و سرور دو جهان، با وجودي كه در بلنداي كمال است، آرزو مي‌كند كه در هر سريه‌اي در راه خدا همراه باشد؛ علاوه بر وظيفه‌ي بزرگ رسالت كه انجامش مي‌دهد. و آرزو مي‌كند كه در اين راه كشته شود، سپس زنده شود، باز كشته شود. سپس زنده شود تا كشته شود.... بنابراين زندگي‌اي كه در آنها جهاد نباشد، چقدر ضايع است. در جهاد چنان شرافت بزرگي است كه هر خردمندي بنا چار طالب آن شرافت بوده و بر آن حريص مي‌باشد. لذا احاديث وارده در باره ي جهاد، واقعًا جالب توجّه اند؛ كه به ذكر برخي از آنها مي‌پردازيم:

مَن ماتَ و لَم يَغْزُو لَمْ يُحَدِّثْ به نفسه، مات علي شعبۀ مِن نفاقٍ[9]

«هر كس بميرد در حالي‌كه جهاد نكرده است و در دل هم اراده ي آن را نداشته است، بر شعبه اي از نفاق مرده است».

يعني اين انسان، روح خود را در وسط نفاق رها كرده است. و در روايت ديگر مي‌فرمايد:

مَن لَقِيَ اللهَ بغير أثرِ مَن جهادٍ لَقِيَ اللهَ و فيه ثُلمةٌ[10]

«هر كس خدا را ملاقات كند در حالي‌كه اثر جهاد بر او نباشد، خدا را در حالي ملاقات مي‌كند كه در او نقصي مي‌باشد».

يعني چنين شخصي به محكمۀ كبرا، با چهرۀ شرمنده و شرمسار مي‌آيد. در چهار اطراف ما ، بسيار زيادند مظلوميني كه بر آنها تجاوز شده و زير ستم، ناله مي‌كنند و رنج عذاب را تحمّل مي‌نمايند. آن گونه كه حمايت از مظلومين وظيفۀ ماست، همان گونه بازداشتن ظالم از ستم، نيز وظيفه‌ي ماست؛ در غير آن به حضور خداوند با دست خالي خواهيم رفت كه اين پر رنج تر از آن است كه در اين دنيا مي‌بينيم. لذا رفتن به حضور خداوند با اين آشفتگي چه بدشانسي بزرگي است.

در حديث ديگر رسول الله (صلى الله عليه و سلم)، از حوادثي كه در آينده اتفاق مي‌افتد و مؤمنان را به لرزه مي‌آورد، خبر مي‌دهد. و اصحاب با شنيدن اين حوادث با تعجب مي‌پرسند: «آيا چنين مي‌شود يا رسول الله!». رسول الله (صلى الله عليه و سلم) جواب مي‌دهند: بله! سخت تر از آن نيز اتفاق مي‌افتد!

ابو يعلي و ابن ابي الدنيا چنين روايت مي‌كنند:

پيامبر خدا چنين فرمودند:

«اي مردم چه حالتي خواهيد داشت زماني كه زنان شما سركشي كنند و جوانان تان به فسق و فجور رو آورند، گناه رايج شود و جهاد ترك گردد؟» صحابه با شنيدن اين سخنان به تعجب مي‌افتند. زيرا آنان تحمل چنين حالت را نداشتند. بلي، آنان در موجوديت حتي يك مؤمن هم انتظار چنين وضعيت اسفباري را نداشتند به همين خاطر باز مي‌پرسند:

آيا چنين هم مي‌شود؟

سوگند به خداوندي كه نفسم در دست قدرت اوست، بدتر از اين مي‌شود.

اصحاب مي‌پرسند: بدتر از اين چيست اي رسول خدا؟

آن حضرت مي‌فرمايند: آن روز كه خوبي‌ها را بد بدانيد و بدي‌ها را خوب، چه حالي خواهيد داشت؟يعني روزي كه زنا ترويج مي‌شود، ره زنان بيرون شهر و داخل شهر تشويق مي‌شوند.

ايمان و قرآن تحقير مي‌شوند و مؤمنان لحظه به لحظه تعقيب مي‌گردند، زشت به خوب و خوب به بد جلوه داده مي‌شود‌، همۀ منكرات از دولت برائت حاصل مي‌كنند، در پهلوي آن معروف و اوامر الهي عيب پنداشته مي‌شود. آن زمان حال تان چه خواهد شد؟

- آيا اين هم مي‌شود؟

- بلي، بدتر از آن نيز مي‌شود.

- چگونه خواهيد بود در آن روز كه منكرات را امر كنيد و معروف را نهي كنيد (يعني آن زماني كه فرزندانتان را از نماز منع كنيد و آنان را خودسرانه رها نماييد و با حال، زبان و رفتارهاي‌تان آنان را به سوي بدي‌ها امر كنيد، حال‌تان چه خواهد بود؟ و بدتر از آن حال‌تان چه خواهد بود در آن روز كه نام خداوند را از ياد نسل‌هاي‌تان دور كنيد. به جاي اينكه در نزد آنها از علم و عرفان سخن بگوييد، سخنان كفر آميز مي‌زنيد و نام جليل پيامبر خدا (صلى الله عليه و سلم) را از سينه‌هاي شان دور مي‌كنيد. گويا پيامبر خدا اتفاقات آينده را مي‌ديد و جمعيت و عصري را كه در آن قرار داريم مشاهده مي‌كرد‌.)

- اين هم مي‌شود اي رسول خدا؟

- بلي، بدتر از آن نيز مي‌شود! ... (پيامبر خدا در اين قسمت سخنانش همين سخنان را مي‌گويد كه خد‌اوند به آن سوگند ياد كرده است):

«قسم به جلالم، در جامعه‌اي كه به چنين وضعيتي گرفتار شده است، فتنه‌ها را سرازير خواهم كرد.[11]

اين است اهميت مكلفيتي كه آن را بردوش داريم. درد و سنگيني وبالي در حساس‌ترين نقطه قلب‌هاي‌مان حس مي‌شود كه از سه قرن بدينسو ادامه دارد.

درمان اين درد باز هم درد خود ماست.

گاهي رفتن به مسجد براي اداي نمازها و اداي فريضه ي حج، براي بعضي از ما، منبع تسلي هستند، حال آن كه وضعيّت ناگواري كه ما داريم، آنقدر ساده نيست كه با فرايض شخصي برطرف شود. و من گمان نمي‌كنم براي چنين وضعيّت اسفبار راه حلّي جز بجا آوردن منتظم أمر به معروف و نهي از منكر، داشته باشيم. شكي نيست كه به جا آوردن اين وظيفه‌ي والا بازهم مكلفيت ماست آري! به يكايك ما سپره شده است. و گرنه از عاقبت سقوط در هاويه اي (جهنّمي) كه حديث شريف آن را توصيف كرده، نجات نخواهيم يافت. و حضرت فرمودند كه طبق اعلام رب العالمين اين رويدادها در ميان ما واقع خواهد شد. و گويا ايشان وضعيت جامعه ي كنوني ما را توصيف كرده اند.

[1] ابو داوود، البیوع 54؛ امام احمد، المسند: 2/42.
[2] ابو داوود، البیوع 54؛ امام احمد، المسند: 2/42.
[3] امام احمد، المسند، 3/191.
[4] البخاري، الحرث 15؛ ابو داوود، الامارۀ 37.
[5] ابن أبي شيبۀ، المصنف، 7/370 ـ 371، كاندهلوي، حياۀ الصحابۀ، 1/598-599.
[6] ابن هشام، سيره ابن هشام، 3/86؛ ابن كثير، البدايۀ و النهايۀ، 4/35.
[7] كاندهلوي، حياۀ الصحابۀ، 2/88؛ ابن حجر، الاصابۀ: 4/249.
[8] مسلم، الامارۀ: 28؛ البخاري ، الايمان: 26؛ النسائي، جهاد: 3.
[9] مسلم، الامارۀ: 157؛ ابو داوود، جهاد 17؛ النسائي، جهاد:2.
[10] ترمذي، فضايل جهاد؛ 26؛ ابن ماجه، جهاد: 5.
[11] هيثمي، مجمع الزوايد، 281-280/7.

Pin It
  • Created on .
Copyright © 1403 صفحه انترنیتی فتح الله گولن. کلیه حقوق وب سایت محفوظ می باشد.
fgulen.com وب سایت رسمی فتح الله گولن است