در برابر خدا بايد لرزه براندام شد

در برابر خدا بايد لرزه براندام شد

استاد بزرگوارما در خصوص عادت دادن اطفال به عبادت چنين گفته است: «طفل بايد پدري را مشاهده كند كه در نماز لرزه بر اندام مي‌شود و مادري را ببيند كه در سجده مي‌گريد. وقتي آن كودك گفت: پدرجان چرا مي‌لرزيدي؟ مادرجان چرا گريه مي‌كردي؟ اين جواب را بگيرد: «فرزندم! در برابر خدا بايد لرزه بر اندام شد. عزيزم! وقتي انسان به شكرانۀ نعمت‌هاي پروردگار سر به سجده مي‌گذارد گاهي بي اختيار گريه مي‌كند. چون اكثر اوقات محبت و خوشحالي و گاهي هم غم و اندوه انسان را به گريه مي‌آورد.»

در واقع اين گفته‌هاي استاد گولن فشرده‌اي از دوران كودكي خود اوست. او مي‌ديد كه پدركلانش هر شب تقريباً يكصد ركعت نماز مي‌خواند و گاهي خودش هم در كنار او مي‌ايستاد و شاهد قيامها، ركوعها و سجده‌هاي پايان نيافتني او بود و بالاخره خسته مي‌شد و تاب مقاومت از دست مي‌داد و به گوشه‌اي مي‌رفت و مي‌خوابيد. اما هر باري كه چشمانش را مي‌گشود پدركلان عزيزش «شاميل» را دست بسته در حضور پروردگار مي‌ديد. استاد بزرگوار ما با عشق و شوق خودش و تحت تأثير بزرگاني كه عبادت‌هاي دور و درازي داشتند از چهارسالگي به نماز آغاز كرده و اين وظيفه‌اش را بعد از آن هيچ قضا ننموده است. در همين سن و سال‌ها به رغم هواي سرد «ارضروم» و برفِ بالاتر از قامت بيرون، بارها و بارها براي اداي نماز صبح، پيش از امام به مسجد مي‌آمد.

در مكتب نيز عبادت‌هايش را قضا نمي‌كرد و براي اينكه نماز ظهرش كه به وقت مكتب مصادف مي‌شد، قضا نشود با هيجان زياد منتظر تفريح مي‌ماند و فوراً روي ميز بالا مي‌شد و نمازش را ادا مي‌كرد. هر چند «سرمعلم» از اين كار او بسيار ناراحت مي‌شد و او را قصداً «ملا» صدا مي‌كرد و گويا مي‌خواست تحريكش كند، حتي باري نتوانست عُقده‌اش را كنترول نمايد و اين شاگردش را كه نتوانسته بود از عبادت منصرفش كند در تشناب حبس نمود. اما هيچ جزايي نتوانست عشق عبوديت را در قلب آن كودك معصوم خاموش سازد.

محترم استاد گولن در طول دوران تحصيل به شمول كوشش‌هاي فردي و مذاكره‌هاي خصوصي‌اش بسيار كتاب خوانده است. از امام غزالي گرفته تا امام ربّاني از صدها عالم، عابد و زاهد استفاده نموده و در زمينه عبادت و بندگي همواره به بلند ترين نقطه چشم دوخته و تا مي‌توانسته در راه قرب الي الله به پيش شتافته است. او نتوانست جناب استاد بديع الزمان سعيد نورسي را ببيند اما پس از آشنايي با نخستين قهرمانان رسايل نور و مطالعۀ كليّات، در برابر كمال ايمان مؤلف آن وعمقش در عبادت، حساسيتش در خصوص نماز، جديتش در حضور خداوند و خشوعش در عبادت حيران مانده بود. و در سايۀ اين منبع بي‌نظير توانست بر مكتسبات علمي و عرفاني‌اش يك مثل ديگر را هم اضافه كند. از نظر فتح الله گولن، بندگي براي خداوند مقدم برهر چيز است. و بهترين نظامنامۀ اين بندگي اسلام است. بنابر اين او پيوسته به خاطر اسلام مي‌لرزد و مي‌انديشد. به رغم آن‌كه او در خردسالي قرآن كريم را آموخت و از اول تا آخر ختم كرد و از آن روز به بعد حتي يك نمازش را هم قضا ننمود و شبهايش هيچگاهي از تهجد محروم نبود، بازهم او به اين باور است كه نتوانسته وظيفۀ بندگي‌اش را در برابر الله به گونۀ لازم انجام دهد. هر اندازه كه شناخت و معرفت انسان از الله بيشتر شود، حس خود كم بيني و تواضعش نيز افزايش مي‌يابد و خود را گنهكارترين بنده مي‌بيند، از اين‌رو استاد فتح الله گولن نيز خود را در بين مخلوقات گنهكارترين بنده مي‌داند و گاه گاهي هم با زبان شعر با الله مناجات مي‌كند:

الهي به زخم زبانِ زخمي‌ام رحم كن!

الهي درت را بگشاي و اين گنهكار را مشمول لطفت فرما!

بگذار تا رُخم را بر آستانت بمالم، چه مي‌شود مرا مران!

الهي آوارگي و سر گشتگي‌ام تا امروز كافي است.

سالها و سالها در باب كرمت آه و ناله سر دادم.

الهي همين آه و فغانم نشان هجران است.

گرچه همواره آلوده به عصيان زيسته‌ام.

بارالها! بر اين بي‌چاره لطف و كرم فرما!

مرا در آتش اغيار مسوزان، بگذار تا در عشق تو بسوزم.

بريان عشق شوم و سر انجام به مطلوب برسم.

با عصيانهاي كوه مانندم، سر انجام به درت باز گشتم.

الهي با بيچارگي و تسمه برگردن آمده‌ام...

پس بر اين قطمير رحم فرما و بگذار تا بر درت بماند.

در كنار اين عشق و معرفتِ فتح الله گولن نسبت به الله و نگرشش به خود به عنوان گنهكارترين مخلوق، عشق پيغمبر و محبت اصحاب نيز از مهم‌ترين ويژگي شخصيت و كركتر اوست. علامه فتح الله گولن كه عاشق تمام عيار پيغمبر و صحابه است عشق و حسرتش را نسبت به پيامبر اكرم در قالب شعر این‌گونه بيان كرده است.